خاطرات خنده دار -سری دوم
داداشم داشت اسمس بازی میکرد، نیششم تا بنا گوش باز بود. صدای زنگ اسمسش بد جور رو اعصاب بود مامیم قاطی کرد و گفت این چه پدر سگیه ول کن نیس؟
داداشم یه نیگا کرد و هیچی نگفت...
مامیم گفت باشه نگو ولی هر پدر سگی هس آخرش میاد زیر دستم خودم اونوقت حالیش میکنم
داداشِ بدبخت من جم کرد و رفت...
منم اینجوری =))
======================
يكي از دوستاي ياهومو ساله 80 قرار بود ببينم اسمش "شامپانزه " بود !
من هركيو ميديدم تو محل قرار ، ميگفتم: شانپانزه شوماييد؟
دهنم سرويس شد، نزديك بود چند بار كتك بخورم! يه بارم داشتم ميرفتم زيره ماشين، البته اين اتفاق ساله 82 افتاد نمي دونم چرا گفتمش!
ینی همچین ادمی بوودما :)
ادامه مطلب